جدول جو
جدول جو

معنی عقیق رنگ - جستجوی لغت در جدول جو

عقیق رنگ(عَ رَ)
آنچه برنگ عقیق بود. سرخ رنگ:
ز بس که زان دو سپاه بزرگ کافر کشت
عقیق رنگ شد اندر دیار هند گیاه.
فرخی.
عقیق رنگ شده ست این زمین ز بس کز خون
به روی دشت و بیابان فروشده ست آغار.
عنصری.
وان نقاب عقیق رنگ ترا
کرد خوش خوش به زر ناب خضاب.
ناصرخسرو.
ابراز شعاع خنجر تو شد عقیق رنگ
کوه از نهیب گرز گران تو یافت کوس.
شهاب الدین محمد بن همام (از لباب).
چو بخنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
که رویی چون عقیق دارد. گلفام و گلگون:
تذرو عقیق روی کلنگ سپیدرخ
گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار.
فرخی
لغت نامه دهخدا